قاف

در فکر فتح قله ى قافم که آن‌جاست ............. جایى که تا امروز بر آن پرچمى نیست

قاف

در فکر فتح قله ى قافم که آن‌جاست ............. جایى که تا امروز بر آن پرچمى نیست

تب سرد

یخ کرده‌ام! اما نه از سوز زمستان!

اما نه از شب‌پرسه‌هاى زیر باران  

یخ کرده‌ام – یخ کردنى در تب – تبى که

جسمم نه، دارد باورم مى‌سوزد از آن  

یخ کرده‌ام! اما تو اى دست نوازش

روح یخى را با چنین شولا مپوشان  

گرمم نخواهى‌کرد و فرقى هم ندارد

یخ‌بسته‌اى پوشیده باشد یا که عریان  

یخ بسته‌ام چون قطب، آرى این‌چنین است

وقتى نمى‌تابى تو اى خورشیدِ پنهان  

یخ کرده‌ام! یخ کرده‌ام! ها ... جان پنهان 

مگذار  فریادت کنم در کوهساران 

محمدعلی بهمنی

نظرات 2 + ارسال نظر
آلا پنج‌شنبه 6 بهمن 1390 ساعت 17:20

خیلی قشنگ بود ... عالی

سمانه چهارشنبه 26 بهمن 1390 ساعت 16:34

قشنگه...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد